شکار شدن. شکار گشتن. به دام افتادن: صید زمانه شدی و دام توست مرکب رهوار به سیمین رکاب. ناصرخسرو. گمان بردم که دلش در قید من آمد و صید من شد. (گلستان). المنهﷲ که دلم صید غمی شد وز خوردن غمهای پراکنده برستم. سعدی. رجوع به صید شود
شکار شدن. شکار گشتن. به دام افتادن: صید زمانه شدی و دام توست مرکب رهوار به سیمین رکاب. ناصرخسرو. گمان بردم که دلش در قید من آمد و صید من شد. (گلستان). المنهﷲ که دلم صید غمی شد وز خوردن غمهای پراکنده بِرَستم. سعدی. رجوع به صید شود